جدول جو
جدول جو

معنی حق مدار - جستجوی لغت در جدول جو

حق مدار
حق محور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حق گزار
تصویر حق گزار
کسی که به حق حکم می دهد و به راستی و حقیقت عمل می کند، دادگر، آنکه حق احسان دیگری را ادا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حق دار
تصویر حق دار
دارای حق، کسی که حق با اوست، آنکه چیزی را به حق متصرف است
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مَ)
که بر کجی دوران دارد. که بر ناراستی گردد، مجازاً، که بر غیر مراد رود:
سبزوار است این جهان کجمدار
ما چو بوبکریم در وی خوار و زار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ سَسْ تَ / تِ)
صاحب حق. محق. مستحق.
- امثال:
حق به حقدار می رسد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرکّب از: بی + مدار، که مدار و نظم نداشته باشد:
ای مادر فرزندخوار
ای بی قرار ای بی مدار.
ناصرخسرو.
و رجوع به مدار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ دَ / دِ)
رجوع به حق گزار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ رَ / رِ دَ / دِ)
اداکننده حق. صاحبان حق. پاسدار حق. شاکر:
بندگان و کهتران را حق چنین باید شناخت
شادباش ای پادشاه حق شناس حقگزار.
فرخی.
بناکرده خدمت دهی حق خدمت
که دیده ست هرگز چو تو حق گزاری.
فرخی.
شمس الکفاه صاحب سید وزیر شاه
بوالقاسم احمدحسن آن حرّ حق گزار.
فرخی.
هم حق شناس باشد هم حقگزار باشد
هم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد.
منوچهری.
شود باطل چگوئی حق هرگز
اگر حق را نباشد حقگزاری.
ناصرخسرو.
آن حکیم پاک اصل و رادمرد معتبر
آن کریم دین پژوه و حق نیوش و حقگزار.
سنائی.
گرملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف
بندۀ صدر جهانی حق شناس و حق گزار.
سوزنی.
دلشاد باش و خرم و خوش خوش طرب فزای
بنده نواز باش و حق اندیش و حق گزار.
سوزنی.
بسیار منت است ترا بر من از قیاس
کان را بعمرها نتوان بود حقگزار.
سوزنی.
زهی بندگان را خداوندگار
خداوند را بندۀ حق گزار.
سعدی.
اینش سزا نبود دل حقگزار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید.
حافظ.
بحق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
بیار یک جهت حقگزار ما نرسد.
حافظ.
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
آن کس که عده لشکری غیر منتظم در اختیار او باشد: سلطان بخط خویش ملطفه ای نبشت و نام یکی از حشم داران ببرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320).
هم حشمت و کبر و هم حشم دار
هم دولت مند و هم درم دار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ کَ / کِ)
حاکم
لغت نامه دهخدا
هده دار هوده دار آنکه حق با اوست صاحب حق ذی حق، کسی که چیزی را از راه حق منصرف است مالک حقیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق گزار
تصویر حق گزار
دادگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق گذار
تصویر حق گذار
داد گذار دادگر، سپاسگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
ضخمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
Cumbersome
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
encombrant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
incômodo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
vigumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
громоздкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
umständlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
громіздкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
uciążliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
پریشان کن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
অপ্রতিরোধ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
ingombrante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
번거로운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
面倒な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
מסורבל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
बोझिल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
memberatkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
ลำบาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
繁琐的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
engorroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
omslachtig
دیکشنری فارسی به هلندی